چیکارش کنم؟ ذهنمو میگم وقتی دورم شلوغ میشه و مهمون داریم من کاملا تمرکزم رو از دست میدم و اصلا نمیتونم طبق روتین کارم رو انجام بدم و از کنترل من خارج میشه ... از الان غمم گرفته برای عید چیکار کنم ، کلی مهمون و رفت و آمد، کی به کارام برسم ! خودم به این فکر کردم که صبحا بعد سحر خب اگه سحر بیدار نشدم چی؟ اگه تا سه صبح با بچه ها نشستیم و من چه جوری صبح ها بیدار بمونم کارامو بکنم و بعدم برم سرکار 🤗🤗 الان امشب مهمون داشتیم اصلا نفهمیدم چیکار دارم میکنم ، دوس
ادامه مطلب
اصلا نفهمیدم که چه جوری خوابیدم ؟ ساعت دو خوابیدیم ، ۴ برای سحر بیدار شدیم و تا خوردیم و یکم حرف زدیم شد پنج خوابیدیم و ۶و نیم مجدد بیدار شدم رفتم دنبال کارگرا 😑 تا اومدم خونه ساعت نزدیک ۸ خوابم برد وتا یکم چشام گرم شد ساعت ۹ مامان بیدارم کرد صبحونه ببر براشون واقعا نمیتونستم دیگه بلند شم حالم بد شده بود از کم خوابی که بیشترین اذیت برای این بود که هی میخوابیدم بیدار میشدم ، دیگه بعدشم که اومدم خونه شد ساعت ۱۰ و نیم صبح ، کتاب خوندم تا یکم چشام سنگین بشه
ادامه مطلب
همیشه ازین که مامانم مث مامانای دیگه نیست و منو تخریب میکرد و اشتباهات من رو هی جلو دیگران بازگو میکرد و این اجازه رو هم میداد که اونا هم راجب من اظهار نظر کنن و از من ایراد بگیرن ... من ازشون متنفر شده بودم خصوصا دوتا از فامیلای نزدیکمون . این رفتارای مامان باعث شد که من به شدت اعتماد به نفس پایینی داشنه باشم که البته دارم شاید یکم نسبت به قبل بهتر شده . فکر میکرد که با کوچیک کردن بچش یا بی ارزش نشون دادن وسایل های من داره کار خوبی میکنه که بقیه ازش
ادامه مطلب
همیشه با احتیاط رفتار میکردم ، همیشه میخواستم همه رو با خودم خوب نگه دارم ، همه باهام مهربون باشن ، یه وقت ناراحت نشنا ، عیبه زشته چیزی نگو بهش بر میخوره... همه اینا تا همین چند سال پیش هم بود حالا چرا ؟ چون اینجوری بزرگم کرده بودن . تمام شخصیت و هویت و رفتار و کردارمون رو بر اساس چیزایی که کودک درونمون توی دوران کودکی تجربه کرده و خوشا به حال اونایی که درست ترین چیزهارو تجربه کردن و ماهایی که یکم ضعف داشتیم خیلی طول میکشه تا با کار کردن روی خودمون و نزدیک
ادامه مطلب
سلام از کودک درون من به کودک درون شما 🤗 امیدوارم حالتون خوب باشه ... صدای من رو میشنوین از اتاق فکر خونه ها😅 سحری رو خوردم و ظرفامم شستم و لباس چرکارو انداختم تو سبد و یکم اتاق رو مرتب کردم و دیگه نمیخوام بخوابم و میخوام به کارای عقب افتادم برسم . الان بخوابمم که فایده نداره دوباره باید ۶ بیدار شم و برم دنبال کارگرا . الان که خونه خلوته میشه اینکارا رو کرد وقتی خونه کلا شلوغ شد چه جوری برق روشن کنم ، چه جوری به کارام برسم کلا باید یه فکر اساسی کرد .
ادامه مطلب
گریه گریه گریه چه جور گریه 😭 بعد مدت ها یهو اینجوری بغضم ترکید و اشکم بند نمی اومد فکرشو بکنین از شادی 😍😍 اشکایی که اومد انگار تمام سیاهی ها و کثیفی های درونمو ریخت بیرون و حالم خیلی خوبه و سبکم ... وقتی میفهمی میک کوچولو من خودش داره یه کوچولو دیگه تو این دنیا میاره ☺ وای یه حال عجیبی ام امروز ، خیلی روز قشنگی بود از صبح .. خریدن نهال گردو برای نشونه شروع یه هدف عالی و پیشرفت فوقالعاده من💪 پول ریختن برای کاری که کردم 🤗 خریدن گل برای سرمزار پدر بزرگ
ادامه مطلب
ازدواج رفیق صمیمی رو نمیدونم کدومتون تجربه کردین خیلی حس بدیه خصوصا کسی که بعد کلی بحث و دعوا تازه به تفاهم رسیده بودیم و قلق هم دیگه دستمون اومده بود ، استارت سفر رو زده بودیم و همه چی داشت خیلی خوب پیش میرفت که یهو سر و کله شوهر عتیقش پیدا شد ، ازش خوشم نمیاد و نیومده و حس میکنم نخواهد آمد چون من آدمی ام که میتونم سریع یکی رو هضم یا تحمل کنم الا این عتیقه 😑 نه اینکه آدم بدی باشه ها نه ! آدم بدی نیست ، یه جورایی خودم حس میکنم حسادته 😣 به منم تاحالا چیزی
ادامه مطلب
خب چرا هیچی سر جاش نیست اخه 😅 سر ظهره من دارم ولاگ صبحو مینویسم اصلا لعنتی رو یدونه رو پس و پیش نویسی دیگه از دستت در میره میگی ولش کنا 😑حالا نمیدونم واقعا ننوشتم یا نه چون الان دارم تو نت گوشی مینویسم بعد ببرم تو بلاگفا... حالا بگذریم میگم این مغزم بد چیزی ها لعنتی فقط میخواد ادمو تو حالت آسایش و استراحت و بی دغدغه مثل حالت قبل خودش نگه داره و اصلا اجازه سختی و تغییر نمیده هی من الان چند روزه منتظرم یه حرکتی بزنه مثلا یه کار جدید اضافه بشه به روتین نه
ادامه مطلب
خب رسیدیم به ظهر روز چهارم 🤗 آهای اون رفیقی که برام پیام گذاشته بودی و ترغیبم کرده بودی 😍 راستشو بخواین نمیدونستم چطور جواب کامنتتو بدم ولی دمت گرم خیلی آدم مشتی هستی ❤❤ ناهارمو خوردم و دارم میرم سمت ماسال واسه کاری که داریم ، ناهار هویج پلو بود آخ که نگم چقد خوشمزه بود و چسبید و طبق معمول من میخواستم کم بخورم ولی خب 😂 میگما با اینکه این چندوقته کار خاصی نکردم ولی دلی از خودم خیلی راضی ام . دوتا کار دیگه ای که آوردم تو روتینم یکی بوسیدن دست مامانم بود
ادامه مطلب
یعنی دیگه الان می کله دود کونه 😑 این سومین باره که دارم سر صبح ولاگ شب چهارم رو مینویسم لعنتی رو کپی نکردم گفتم خب ثبت میشه دیگه منو از سایت انداخت بیرون 😮اولین بارم که گوشی نتش پرید خاموش روشن کردم متن کپی شدم پرید ... ولش کن بگذریم ولی نمیدونم چرا حالم اوکی ؟ راجب اینکه چرا یه عده قوی و زرنگن و با تنبلی میجنگن و به کاراشون طبق برنامه پیش میرن ولی یه عده نام نمیبرم 😅اصلا نمیدونن چی میخواین از زندگی و چیکار باید بکنن ؟ و مثل اینکه خدا نمیخواد راجب این
ادامه مطلب